یه مار گنده تو خونمون کشتیم
سلام مامانی ..دیروز صبح شما رو تمیز کردم و راحت خوابوندمت تو گهوارت رفتم کت و شلوار بابایی رو به چوب لباسی اویزون کنم دیدم یه مار گنده فکر کن کجااااااااا؟؟؟؟؟؟رو میز توالت مامانی داره بین وسایلم میلولهاز ترس میخواستم سکته کنم از بابت شما خیالم راحت بود سریع به بابایی زنگ زدم اونم در عرض ٢ دقیقه خودشو رسوند خانم عموجون هم با بابا بزرگ اومدن و با یه بیل گنده مار رو کشتن ........منم فقط گریه میکردم.....نمیدونم از کجا اومده بود اونم رو میزم........خدایااااااااااااا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی